معنی پایتخت لیدیا بود

لغت نامه دهخدا

لیدیا

لیدیا. (اِخ) رجوع به لیدی و لیدیه شود.


بود

بود. (مص مرخم، اِمص) بودن.وجود. (فرهنگ فارسی معین). هستی. (شرفنامه ٔ منیری).موجود چنانچه معدوم، نابود. (آنندراج):
چو اندیشه ٔبود گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز.
فردوسی.
چون همی بود ما بفرساید
بودنی از چه می پدید آید.
ناصرخسرو.
جان و دل را ازمن آن جانان دلبر درربود
بودمن نابود کرد و یاد من نسیان گرفت.
سوزنی.
ازحادثات در صف آن صوفیان گریز
کز بود غمگنند و ز نابود شادمان.
خاقانی.
داریم درد فرقت یاران گمان مبر
کاندوه بود یا غم نابود می بریم.
خاقانی.
همه بود را هست او ناگزیر
ببود کس او نیست نسبت پذیر.
نظامی.
همه بودی از بود او هست تام
تمام اوست دیگر همه ناتمام.
نظامی.
گامی از بود خود فراتر شد
تا خداوندیش میسر شد.
نظامی (هفت پیکر ص 13).
- بود و نابود، وجود و عدم. (ناظم الاطباء):
مرد را فرد و ممتحن بگذاشت
بود و نابود او یکی پنداشت.
سنایی.
- || دارایی و تنگدستی و غنا. (ناظم الاطباء).
- || هر چیز موجود و حاضر. (ناظم الاطباء).
- || هر چیز آینده. (ناظم الاطباء).
- بود و نبود، دارایی و ثروت و مال و آنچه میتواند وجود داشته باشد: بود و نبود او همین یک خانه بود.
- || وجود و عدم. (آنندراج). هستی و نیستی: بود و نبودش یکسان است:
از سرگذشت و بود و نبود همه جهان
دیوان عنصریست ز محمود یادگار.
سوزنی.
مر پرتو را احاطه نتواند شمع
هر چند که باشدش از او بود و نبود.
علی اکبردهخدا.
|| هستی. مال. (فرهنگ فارسی معین):
باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجادتست.
مولوی.
به اندازه ٔ بودباید نمود
خجالت نبرد آنکه ننمود، بود.
سعدی.
|| پود. حراق. خف. بد. پد. پیفه. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پیفه شود.

بود. [ب َ] (ع مص) (از «ب ی د») هلاک گردیدن. (منتهی الارب).

بود. [ب َ] (ع اِ) چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).


پایتخت

پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).

فارسی به عربی

پایتخت میزبان … بود

اِحْتَضَنَتْ العاصِمَه المؤتَمرَ الخامِسَ لِوُزَراءِ الخارجیه

سخن بزرگان

لیدیا ماریا چایلد

مردم را شاد کنید و آن زمان، نیمی از کشمکش ها یا یک دهم شرارتی که هم اکنون وجود دارد، دیگر وجود نخواهد داشت.

فرهنگ عمید

بود

بودن، هستی، وجود،
* بودونبود: ‹بودونابود›
وجودوعدم،
هست‌ونیست،
داروندار،
* بودوباش: [قدیمی]
وجود، هستی،
وجود داشتن،
منزل، مسکن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بود

حیات، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، نیستی

اطلاعات عمومی

فرهنگ معین

بود

وجود، هستی، سرمایه. بو دادن (دَ) (مص ل.) تفت دادن چیزی روی آتش، مانند تخمه و فندق و پسته و بادام و ذرت. [خوانش: (مص مر.)]

معادل ابجد

پایتخت لیدیا بود

1480

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری